خاطره ای از مادر شهید حسن طهرانی مقدم
چند روزی از آسمانی شدن مادر شهید طهرانی مقدم گذشته بود که قرارشد مراسم ختم و یادبودی در حوزه نورالزهرا سلام الله علیها و حسینیه شهید طهرانی مقدم با حضور اساتید و طلاب برگزارشود. معاون فرهنگی باید سخنران مراسم را هماهنگ می کرد همیشه این کار با مشورت مدیریت اتفاق می افتد ولی این بار مشورت لازم نداشت فقط یک نفر می توانست سخنران مجلس یادبود مادر شهید طهرانی مقدم باشد؛ سرکار خانم حیدری همسر شهید طهرانی مقدم.
از خانم حیدری برای حضور در مراسم و سخنرانی دعوت شد ایشان هم مثل همیشه با تواضع پذیرفتند.
روز مراسم همه طلاب و اساتید برای شادی روح شهید طهرانی مقدم و مادر بزرگوارشان قرآن قرائت نمودند وسپس سخنرانی خانم حیدری آغاز شد، ایشان از خصوصیات و ویژگی های این مادر بزرگوار، مادر شهیدان علی و حسن طهرانی مقدم، سخنانی بیان فرمودند. ایشان به خاطره ای اشاره کردند که بارها مادر شهید طهرانی مقدم تعریف کرده بود.
به عنوان شنونده این خاطره، برخود لازم دانستم که این خاطره را نقل کرده و مکتوب نمایم تا تأییدی باشد برای کسانی که خداشناس و مخلص هستند و تذکری باشد برای کسانی که به خداوند متعال و ماوراء اعتقادی ندارند؛ بدانند دنیا و مافیها همه تحت اختیار مطلق خداوند حکیم است و اوست مقدر کننده…!!!
خانم حیدری فرمودند: حاج خانم چندبار این خاطره را برای افراد مختلف تعریف کردند و بسیار جالب است که شما هم آن را بشنوید.
مادر شهید طهرانی مقدم یا همان حاج خانم، زن بسیار فعالی بود هم در پشت جبهه ها و هم در مواقع ضروری در خط مقدم.
هر زمانی که احساس می کردند لازم است به پادگان های مختلف در شهرهایی که نزدیک به خط مقدم است، رفته و با پخت غذای گرم از رزمندگان پذیرایی می کردند.
در یکی از سفرهایشان تصمیم گرفتند شله زرد درست کنند؛ دیگ های بزرگی آماده و تهیه شله زرد شروع شد. خانم های زیادی به حاج خانم کمک می کردند ولی رکن اصلی آشپزی خود ایشان بودند. زمان ریختن زعفران فرا رسید حاج خانم به دنبال زعفران رفته و جاهای مختلفی را گشتند تا اینکه یه ظرف پر از زعفران پیدا کرده البته فقط از رنگ آن متوجه زعفران بودنش شدند وگرنه مزه آن را امتحان نکردند و پودر قرمز رنگ را به برنج ها اضافه نمودند.
بعد از مدتی برای چشیدن شله زرد یکی از دیگ ها را انتخاب کردند اولین مزه غذا بقدری تند بود که نتوانستند بیشتر مزه کنند به سراغ دیگ های بعدی رفته ولی همه آنها تند شده بود.
حاج خانم مستأصل و گریان در گوشه آشپزخانه به ندبه و زاری پرداختند به قدری این حادثه وحشتناک بود که قدرت تفکر را از ایشان گرفته بود نمی دانستند این همه برنج تند را باید چه کنند!! از طرفی همه سربازان منتظر غذای گرم بودند در همین فکرها بودند که یکی از دوستان ایشان از درب وارد شد چهره گریان و نگران حاج خانم باعث شد تا بپرسند که چه اتفاقی افتاده است.
هنوز حاج خانم جوابی نداده بود که سراغ چشیدن شله زرد رفت اولین قاشق را چشید، گفت: چقدر خوشمزه است…
حاج خانم فکر کرد اشتباه شنیده، پرسید: خوشمزه شده؟!!!!!
دوست ایشان جواب داد: بله خیلی خوشمزه شده است.
حاج خانم سریع به سمت دیگ رفت و مزه کرد بله درست می گوید، شیرین شده…
معجزه ای اتفاق افتاده، حاج خانم باورش نمی شد مگرامکان دارد که برنج تند تبدیل به شله زرد شیرین شود؟؟
ولی انگار تضرعات و اشک های این بانوی متدین ومادر شهید جواب داده بود…!!!
این تنها یک معجزه از هزاران معجزه دفاع مقدس و آدم های مخلص و با خداست…!!
برای شما هم معجزه ای اتفاق افتاده است؟؟؟