زمان ما را با خود برده است ...
آهسته تر …آهسته تر
کمی آرام تر گام بردارید،من راه نابلدم ،می ترسم جابمانم و گم شوم در سیاهی …
کمی درنگ کنید !حرف دارم با شما …هم صحبتی با شما را دوست دارم .
نیت کرده ام صمیمانه تر با شما سخن بگویم ،خلوت کنم ،وچه خلوتی می شود …!
من وشما وهر چه که با خاک انس دارد .
از کودکی خاک بازی را دوست داشتم و هنوز هم…!
می خواهم کودکانه خاکی شوم ،پاک و معصوم و بی آلایش ،که به چشم پاک توان دید پاکان را .
راستش ،این روزها زیاد دلتنگتان می شوم !
نه !نه این روزها فقط …!که سالیان درازیست دلتنگتان هستم ،هر روز بیشتر و بیشتر …
چه حال خوشی دارد این دلتنگی ،خلاصه بگویمتان ،این حال را دوست دارم ،با شما بودن را و دلتنگتان بودن را …!
گویند دل به دل راه دارد و این که دلم در هر تپش بیشتر هوایتان را می کند ،برایم نشانه ی خوبیست ،آرامم می کند .
هر بار که بیشتر می روید …راستی چقدر شتاب دارید برای رفتنتان و جاماندنمان …
اما نه !شما که هرگز نمی روید !
شما مانده اید وزمان ما را با خود برده …!
ای کاش زمان لحظه ای درنگ می کرد ،ای کاش زمان ما را شما می رساند .
خوشا روز وصال ،خوشا وعده دیدار ،خوشا انتظار شما را کشیدن ،انتظار شیرین …
پس بگذارید هم زبانتان شوم ،شاید روزی هم زمانتان شوم .
شاید من هم روزی …!
اللهم الرزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک .
فاطمه بانکی طلبه فارغ التحصیل