سلام پدر مهربونم
16 شهریور 1393
کور آمد وسط صحن تو بینا برگشت
یک زن ویلچری روی دوتا پا برگشت
کافری تا به ضریح تو نگاهش افتاد
سجده ای کرد و سپس شیعه مولا برگشت
خسته بود از همه ی آینه ها …
تا اینکه ،زشت آمد متحول شدو زیبا برگشت
آنکه در صحن به دنبال شفا آمده بود
با نگاهی به ضریح تو مسیحا برگشت
زائری گفت چرا اشک ندارم آقا
نگهش کردی و با دیده دریا برگشت
یک جوان حاجتش این بود که زن می خواهم
رفت …تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت
به گمانم که به طور تو مشرف شده بود
آنکه با معجزه وبا ید بیضا برگشت
صبح در قامت یک مرد گدا رفت حرم
ظهر نزدیک اذان بود که آقا برگشت
جبرئیل آمده بود ازوسط عرش
حرم ،دو سه تا فرش تکان دادو به بالا برگشت