یا جواد الائمه(ع) أدرکنی

رسیده جان به لب اطهرت اباالهادي

نشسته پیک اجل در برت اباالهادي

دوباره قصه ی زهر و دوباره نامردی

کبود شد همه ی پيکرت اباالهادي

لباس شمر به تن کرد و منع آبت کرد

چه کرد با دل تو همسرت اباالهادي

میان حجره ی در بسته دست و پا زدي و

بریده شد نفس آخرت اباالهادي

مدام هلهله شد تا صدای تو نرسد

صدای خسته ی بی جوهرت اباالهادي

سه روز بر تن تو آفتاب می تابید

ولی بریده نشد حنجرت اباالهادي

دگر به زیر سم اسب های تازه نفس

ندید جسم تو را دخترت اباالهادي

چه خوب شدکه درآن همهمه کسی نرسید

برای غارت انگشترت اباالهادي