یاس حیدر
در میان شهر مدینه سرگشته وحیرانم .به هر سو می نگرم ،نشانی از صحن او نیست .در میان صحن نبی ،در میان قبرهای خاکی بقیع ،چرا صحنی از نور برپا نیست ؟و سوالی که هنوز تاریخ برای آن پاسخی نداد ،چرا قبر مادرم زهرا پنهان است؟مگر نه این که رسول ،یاس خوشبوی خویش را به برادرش علی سپرد :علی جان !فاطمه از من است و من از او ،مبادا کسی ،مغرضی ،یاسم را لگد مال نماید،یا برگی از او بچیند یا بارش بی ثمر شود .پس چه شد که یاس نیلی شد ؟چرا ویرانه های وجودشان فریادهای حق را نشنید و آسمان را اینگونه به تلاطم آورد ؟چرا باید ناله های حقیقت ،ایشان را آزار دهد ؟نه !باید آزار ببینند . همیشه شنیدن حق آسان نیست و این بازتاب اعمالشان است که شنیدن آن برایشان آزار دهنده است .آهای انسان های دنیا !چه فریادی بلند تر از فریاد خداوند که فرمود :دلیل خلقت آدم وخاتم ،فاطمه است .پس چقدر گوششان از دنیا پر بود که صدای جبرئیل را هم نشنیدند .چه ظلمی از این بالاتر که شمع وجود علم را در بین در و دیوار خاموش کنند .وخون رسول خاتم بر میخ آهنین رنگ دهد .چرا باید تمام هستی علی این گونه غریبانه فریاد زند .چه شد من کنت مولاه فهذا علی مولاه ؟و سوالی بزرگتردر جان چرا برای مادرم کفن آوردم فقط دو کفن در صندوقچه اش بود ؟چه کسی بی کفن به خاک سپرده می شود ؟پس کجاست منتقم خون فاطمه تا پاسخ بگوید چرائی های تاریخ را ؟مهدی جان !شقایق تورا می خواند ،لبیک بگو !
فاطمه مرادی طلبه سال پنجم