السلام علیک یا اباالصالح المهدی عج
_ای ظهورت آرزوی قلب تنهاییم بیا ای تو مضمون قشنگ این دعاهایم بیا
در فراقت آرزو کردم برای دیدنت ای که نامت گشته هر دم ذکر لبهایم بیا
عاشقت هستم الا ای یوسف زهرا ی من جان من هم برلب آمد ای گل نرگس بیا
_یوسف کنعان من کنعان شعرم پیر شد باز آی از مصر باورکن که دیگر دیر شد
درد هجرت چشم یعقوب دلم را کور کرد پس تو پیراهن بیاور ناله ام شبگیر شد
ای که چون موسی عصایت را به دلها می زنی مردم از غم،این عصا در قلب من چون پیر شد
فصل غم،اندوه بی پایان ،خزان بی بهار شعله زد بر خاک خاک سرزمینم قیر شد
آسمان سینه ام ابری است ای باران ببار بس نباریدی دلم چون سوره تکویر شد
ماه پاک شام تنهایی قلب خسته ام شان تو در عرش و فرش آیه تطهیر شد
_صحبتی شد که خدا ،باب نجاتی بفرست تلخی ذایقه را شاخه نباتی بفرست
میرسد با علم سبز نبوت در دست از چه خاموش نشستی صلواتی بفرست